باغ پرندگان(خرداد93)
خداروشکرمامانم یک کوچولو فعال شده وتصمیم گرفته عکسای ماهای قبلو کم کم تو وبلاگم بذاره ولی خدایی خیلی سرش شلوغه ازسرکارکه می رسه خونه بدو بدو می ره توآشپزخونه وبرامون یک شام خوشمزه درست می کنه توپاییزم که هرشب بساط شلغم وجوشونده ومیوش به راهه .خیلی شباهم ازشدت خستگی حول وحوش ساعت 11 -10 بیهوش می شه وبابایی زحمت خوابوندن منو می کشه ولی توطول شب من صدبار هردوشونوبیدار می کنم یکبارآب می خوام یکبارشیر یکبارسرفه می کنم خلاصه هرشب تاصبح داستان دارم واما بریم باغ پرندگان توادامه مطلب یک روزجمعه تو خرداد ماه 93 ساعت 8:30 به اتفاق بابا جون ومامان جون ومامانم وآروین راهی پارک پرندگان ش...
نویسنده :
آرتین کوچولو
15:04